بامدادن که ز خلوتگه کاخ ابداع شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع
بر کشد آینه از جیب افق چرخ و در آن بنماید رخ گیتی بهزاران انواع
باب ِ رحمت
آن ِ شادی
مست ِ مست
قطره قطره
می شود آری چو باران
.
هست ِ هست