تشنه تر از هر سال
بی تفاوت
به هستی و بودن
تابستان گرمی است
عطش می کند
تنش
یادش
تمام وجودش
خدا کند
چشمه ای
آبی
یا حتا
چاهی
بر سر راهش باشد
تا یاد کند باران را
خنکای ِ بهاران را
آتش اینجاست بر سرما می بارد فقط به امید زمستانش میسوزیم
آتش اینجاست بر سرما می بارد فقط به امید زمستانش میسوزیم