به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

سوز می آید.

سرما بیداد می کند 

زمستان است 

گاهی نمه ابری 

بعد از آن 

تابش ِ نوری 

ماه هم سایه ات را تاب نیاورد 

داستان 

قصه آدم هایی است 

که زیر ِ تابش ِ خورشید ِ وجودت 

می لرزند 

چون درختی امروز 

فراموشی  

نعمتی بس شگرف است 

ولی 

کاش یأس را از خاطره یاد 

با مشتی یاس عوض می کردیم 

و به عطرش عادت 

چون فراموشی ِ خاک 

سردی ِ انسان را 

و به امّید ِ بهار 

گل کند خانه ی ما 

دل ِ ما . 

 

 

 

این بهاران جاویدان . . .

نظرات 1 + ارسال نظر
صدای سکوت یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.tanhai68.blogsky.com

تو که همیشه حاضری کاش با ظهورت دل های بی قرارمان را آرام سازی که دگر تاب این دوری سخت است...نگذار به بیراهه رویم که خوب بودن سخت شده است و راه راست رفتن مشکل...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد