روشن ِ نور
حیات ِ پنجره است
و نسیم ِ صبح ِ سحر
قدرت استشمام.
روزهایی است که آغاز ِ فروغش دنیایی است
دنیایی به رنگ عقبی.
عاقبت نیز همین خواهد بود
زیبا
سبز
دلنشین وُ آرام
ماننده ی صبحی که ترا
خالق ِ سرّ وُ سحر
بیدار کند
نرم تر از احساس
نور
در آغوش کشد جانت را
وَ تو
معصوم و زلال
تنها، چشم در چشم سحر
بی خبر از گذر وُ ثانیه ها
نفسی تازه کنی
به عمق ِ هستی
عاقبت
زیباست، آری
ماننده ی صبح.
وبلاگ زیبایی دارید
مطالبتون سرشار از نسیم سحرگاهی، تازگی و .......... است :)
اما its hard to feel all at once !
so keep them separate
البته این تنها نظر این بنده حقیر است
شعر از زبان تو
دگر شود
حرارت جان در کلام تو
شعر را پخته کند !!
دمت گرم نانوا !!
سلام به استاد قدیمی خودم