به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

 سیاه تر از سیاهی



روزگار انسانی است



که دل به دریا نزد



و با خود گفت: دچار یعنی عشق



مشکل یعنی روح



و زشتی یعنی زیبایی



و بتی ساخت به بزرگای پاکی



و چشم بست بر هر چه آن را مهر می نامید



و خدا . . .



نمی دانم



آیا هست؟



به آن شکلی که می خواهمش



و به آن حالی که دوست دارمش



این را بارها با خود زمزمه می کنم



وقت خواب


در هنگام شاواسان


و همین حالا، پیش روی تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد