عجب می آیدم از هستی
تو در اندیشه ای دیگر
و او
چنان میان پرده ای می سازد
که
تا صد سال دیگر هم
فکرش را نتوانی کرد.
.
.
.
تنها این سوال می ماندم در ذهن
در این بازی
کدامین است فرجامم ؟؟؟
دل گفت: مرا علم لدنی هوس است تعلیمم کن، گرت بدان دسترس است
گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگوی در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
شیخ عزالدین محمود کاشانی
متوفی 735 هجری
می شکافد
تک تک ِ
ذرّاتِ دلت را
بعد از آن
هر که شد محرم ِ دل در حرم یار بماند
معنا می یابد در
دلت
جانت
نگاهت