به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

از خود بیگانه

نفس نفس زنان رسید


خواب آشفته، دیده ای؟

هیچ نگفت

صدا در چشم ترش شکست.

تازه فهمیدم

خواب ندیده

رویا نیست

حقیقتی است که در آینده ای نزدیک واقع می شود.

اشکش را پاک نکردم

شاید تا دوباره به خواب رود

اما دیگر بیدار شده بود

از همیشه بیدارتر

مانند طلوع خورشید پس از شب یلدا

آری

واقعیت داشت

دیگر نبودم

تا اشکی ریخته شود


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد