به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

دال  لام   میم 

الف را گم کرده ام 

یادم نمی آید 

فراموشش کرده ام 

ای کاش همچو حافظ  

بر لوح دلم جز الف ِ قامت دوست 

نمی یافتی . . . 

زیبنده است

باورم ترا  

زیباترین است 

باورم 

زیباست 

اعتمادت دلنشین است 

این معماست . . .

فرستاده ای مگر؟

دوست داشتن بدون هیچ فکر کار فرستادگان توست  

 

و ای کاش می توانستم پیام آور بی فکر تو باشم 

 

و بگویم : آفریده هایت را دوست دارم 

 

مانند هیچ وقت مثل همیشه 

 

مثل مثل تو 

دلم برای یک دوستت دارم بی گناه تنگ است  

 

ای معصوم تر از معصوم دوستت دارم 

 

بیش از هر زمان  

 

            هر کس حتا خودم

 

چه راحت ترا یاد کردم در دلم و دلم را بر تو آشکار نمودم 

 

بی هیچ ترسی ، بی هیچ فکری  

 

شاید پیامی آورده ام  یا  . . .

آشنا

 

با حالی خوشحال 

با دلی شاد 

می آیی  

خانه منتظر تو 

اهل خانه مشتاق اند 

برق شادی در چشم همه دیدنی است 

دلت را آب و جارو کرده ای 

حس خوبی است 

مبارکت باد 

پاینده باد  

حالت  

دلت 

یادت

شادی

دوباره می جویمش 

می بینمش  

شنیدنش را آرزو دارم 

به خاطرش سالهاست که چشم به راه ام 

آبی آسمانت را 

ای دل بیدلم  

ای بیدل بیدلم 

منتظرت خواهم بود . . .