تازگی ها
از خودم حیرت می کنم
چای می آورم
می ریزم
با هزاران اشتیاق
شیرینش می کنم
امّا
یک ساعتی می گذرد
می بینم
لیوان ِ چای دست نخورده است !
فکری می کنم
قلمِ در دستم
دوباره
صدایم می کند
می نویسم
دوست دارمش
از کجا شروع شد ، نمی دانم
چند سالی است با لذّت
در دست می گیرمش
نگاهش می کنم
حتا بعضی وقت ها
یادم می رود
آن را مزه مزه کنم
آب نبات ِ گردی
با دوایر رنگی
بر زمینه سفید
دهنم آب افتاد
نامش
توپولوژی است
رشته ای آکادمیک ؟
گرایشی ؟
نه نه
آب نبات ِ چوبی است
که سال هاست
بدستم داده اند
تا خاطرات ِ کودکیم
خوشمزه گردد
راستی
جالبش این است
هر چه از آن می خورم
تمام نمی شود
شاید هم مثل چای و لیوان
فراموشش کرده ام
هر چه که هست
سال هاست با نامش
مزّه اش
حالش
زندگی می کنم
آب نبات است دیگر !!!
آفرین. دوستش داشتم. مثل آب نبات چوبی..
نوش ِ جانتان . ممنون
خوشابه حالتاکه خاطرات شیرین کودکیتان دردستتان است وبماند
خوشا به حالتان که خاطرات شیرین کودکیتان در دسان و مزه اش زیر زبانتان است وبماند