به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

از نو

تفاوتش 

تفاوت چاه  و چشمه ست 

چشمه می جوشد و چاه حفظ می کند 

اما شباهتش 

جذاب است 

هر دو حیات را هدیه می دهند. 

 

به!      چه حیاتی است وقتی 

چشمه ای در دل چاه 

خنک کند جگر تفدیده ای را

صبح است ساقیا

جان ِ جانانم

بیا ، صبحی ؛ دگرگون باشیم

زودتر از خود بیدار شویم

قدمی

آوازی

بلکه سازی بزنیم

سر سلامت بدهیم

بهار وُ

گل وُ

سحر وُ

در آخر

خود

بهاری بشویم

خالی از

واهمه ی زردی

بی سبزی

شادتر

از

همه ی

هستی

حتا برای ِ صبحی

سحرخیز شویم .

لذیذ

تازگی ها  

از خودم حیرت می کنم 

چای می آورم 

می ریزم 

با هزاران اشتیاق 

شیرینش می کنم 

امّا 

یک ساعتی می گذرد 

می بینم 

لیوان ِ چای دست نخورده است ! 

فکری می کنم 

قلمِ در دستم 

دوباره  

صدایم می کند 

می نویسم 

 

 

 

 


 

دوست دارمش 

از کجا شروع شد ، نمی دانم 

چند سالی است با لذّت 

در دست می گیرمش 

نگاهش می کنم 

حتا  بعضی وقت ها 

یادم می رود 

آن را مزه مزه کنم 

آب نبات ِ گردی  

با دوایر رنگی 

بر زمینه سفید 

 

 

دهنم آب افتاد 

 

 

نامش 

 

توپولوژی است 

 

رشته ای آکادمیک ؟ 

 

گرایشی ؟ 

 

نه نه 

آب نبات ِ چوبی است 

که سال هاست 

بدستم داده اند 

تا خاطرات ِ کودکیم 

خوشمزه گردد 

راستی 

جالبش این است 

هر چه از آن می خورم 

تمام نمی شود 

شاید هم مثل چای و لیوان 

فراموشش کرده ام 

هر چه که هست 

سال هاست با نامش 

مزّه اش 

حالش 

زندگی می کنم 

آب نبات است دیگر !!!

مهر

جاروی کوچکی دارم

که چندگاهی

تکّه های ریز ِ علم را

که از دستِ فکر معلّمانم می ریزد

جمع می کنم وُ

در دفتر ِ خاطرم

مثلِ  دسته گلی خوشبو

نگاهش می دارم

آبش می زنم

تا تر و تازه بماند

گل عزیزست

غنیمت شمریدش صحبت . . .

شادی زهره جبینان

این تلخی باید چشیده شود 

تا که شیرینی از آن حاصل شود 

شکّرین خاطر پس از دشواری است 

خوابِ شیرین 

از پس ِ روز بلند وُ کاری است