به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

دیشب بود 

آری 

حسی را که فراموش نمودی

یا که انگار چنینم ، می گفت .

کهنگی زیبا نیست ؛ اما 

بحث تو نزدیک تمام ِ عمرم 

زیبا 

دلنشین  

آهنگ کهن دارد 

و من 

دیگر تهی از همه میم و نون ها یی هستم 

که نا زیبا بود روزی 

 

اینچنینم داد پاسخ 

من ترا دلتنگم 

حس ِ زیبا یی است 

شاید. 

حس کردم  

باز هم در فکرم ، در فکرت 

باشد از ما  

یادی 

این چنین 

باورم شد 

شاید

کلمه ، هر چه کمتر کلمه تر 

سکوت ، هر چه بیشتر  

پر صَدا تر 

و تو 

خود ِ سکوت ِ کلمه ای 

درختی را به نظاره نشسته ای 

که سبز است  

قامتش استوار 

سایه اش خنک 

و سر بلند 

در آرزوی آسمان است 

تو گویی 

مفهوم ِ زمستان را ندارد 

نماد استقامت و یگانگی است 

شاید 

سرو 

شاید 

ای کاش در آرزوی ِ آسمانت 

سرو ِ دلم 

سرو ترین سرو باد

خسته ای  

می خواهی برای لحظه ای هم که شده 

از خودت مرخصی بگیری 

اما 

ذوقی در دلت چشمان چون آتش به خون غلتیده را 

باز تر از همیشه نگاه می دارد  

تا برای لحظه ای هم که شده 

لذت اتمام کارت را به تماشا بنشینی 

حس کن تفاوت لحظه تا لحظه را 

با لبخندی که عمر ِ تازه ات خواهد شد .

امیدت پایدار 

لحظاتت امیدوار . . .

موج دریا

مدتی است دلم برای لب ِ تو تنگ شده 

مثل ماه  

مثل من 

مثل  مثل . . . 

مدتی است میگم شهر ِ ما چرا تو رو نداره؟ 

وقتی که داره از صفتت صد ها ستاره 

مدتی است شدم بی تو ویرونه 

میدونی چیه ؟ 

مدتی است دلم لب ِ دریاتو آرزو داره 

مدتی است دیگه . . .